مائو و مائوئیسم در چین و ماچین
نصرت شاد نصرت شاد

 

 

      از جهش بزرگ تا بوسه سرمایه داری .

 

 

Mao Zedong 1893 – 1976

 

 

مائوئیسم نوع چینی کمونیسم است . هنوز ادعا میشود که انقلاب چین به پایان نرسیده . آن جانشینی انقلابی و پویا در مقابل کمونیسم ایستای بوروکراتیک روسی بود . در کمونیسم جهانی ، مائوئیسم جریانی جداشده و تجزیه طلب بود . منابع بورژوایی ادعا میکندد که مائوئیسم فقط 15 سال دوام آورد و از سال 1980 وادار به عقب نشینی شد . در خود چین مائوئیسم هیچگاه مطرح نشد . دکترین حزب کنونیست چین ، ایدههای مائو بشکل جدید بودند . در چین مائو را رهبر انقلاب و بنیادگذار چین نو نامیدند . سیاست داخلی او را از سال 1958 بخشی از اشتباهات چپ بشمار می آورند . در عصر گلوبال ، نئولیبرالها میکوشند تا مائو را یک جانی و سیاست داخلی او را فاجعه قرن 20 معرفی کنند . عکس العمل بخشی از چپ در مقابل انتقادات راست، این است که انقلاب چین را یک انقلاب دهقانی در کشوری عقب افتاده میدانند که انتظار زیادی از آن نمی توان داشت . با اینهمه پست مائوئیسم اکنون در کشورهایی مانند پرو ، نپال ، هند ، فیلیپین ، مکزیک ، و غیره فعال است . مائو میگفت که رنگ گربه مهم نیست ، مهم این است که آن بتواند موشها را شکار کند . مدیران و سرمایه دارانی که در خدمت دولت سوسیالیستی باشند ، بخشی از نیروی سوسیالیستی آن کشور بشمار می آیند .

در سال 1921 پانزده روشنفکر چپ با کمک کمینترن بین الملل ، حزب کمونیست چین را تشکیل دادند. این حزب در سال 1925 هزار عضو و در سال 1927 شست هزار عضو داشت . لنین قبلا با تئوری وحدت کارگران و دهقانان موجب یک تجدید نظر مارکسیستی شده بود . در سال 1934 کمونیستها به رهبری مائو یک مارش سراسری 16000 کیلومتری را آغاز کردند . یک پنجم از دویست هزار نفر شرکت کننده در این راهپیمایی طاقت فرسا، جان خود را از دست دادند . مائو در سال 1938 میگفت که اشغال قدرت سیاسی از لوله تفنگ میگذرد ،  چون انقلاب  نه ناهار مهمانی ، نه نوشتن یک انشاء ، نه نقاشی یک تابلو ، و نه گلدوزی یک لچک زمستانی ، بلکه خشونت یک طبقه علیه طبقه دیگر ، یعنی یک شورش و رستاخیز است . خلاف مارکس و کائوتسکی ، مائو لمپن پرولتاریا را بخشی از نیروی انقلاب بشمار می آورد . او میگفت که جنگ پارتیزانی باید در رابطه تنگاتنگ با خلق باشد و انسان انقلابی باید بتواند مانند ماهی در دریای تودهها شنا کند .

در سال 1959 مائو مخالفان خود را تهدید نمود چنانچه نظراتش عملی نشوند ، او به کوه خواهد زد و انقلاب جدیدی را سازماندهی خواهد نمود . وی سرانجام اینکار را در سال 1962 با راه انداختن انقلاب فرهنگی انجام داد تا راهی خروجی برای بوروکراتیک سوسیالیستی پبدا کند ، گرچه آن با شکستی تراژدیک روبرو شد . آنزمان سنت گرایان مخالف انقلاب فرهنگی بودند . دانشجویانی که بعد از پایان تحصیل در خارج ، مدهای غرب را وارد چین نمودند ، هنوز خود را بخشی از نیروی سوسیالیستی بحساب می آوردند . در حین انقلاب فرهنگی ، فعالان آن میگفتند که ادیبان و خالقان هنر باید در چهارچوب حزب کار کنند و خط حزب را به پیش ببرند چون حتی احساسات انسان تحت تاثیر مبارزه طبقاتی هستند . آنها باید سوسیالیسم و رهایی ملی را مد نظر قرار دهند . تا آنزمان بخش مهمی از فرهنگ چین از روسیه شورایی وارد میشد . گروه دیگری با شعار همزیستی مسالمت آمیز میان فرهنگ غرب و فرهنگ انقلابی ، علیه فرهنگ غرب و سنت گرایی ارتجاعی مبارزه میکردند . بیوه مائو  در سال 1939 با وی ازدواج نمود . وی خواهان برابری زنان با مردان بود و به انتقاد از محتوای فئودالی اپراهای چینی پرداخت .

نخستین بار سون یاتسن در سال 1912 علیه قیصر چین اعلان جمهوری نمود . کمونیستها بجای فرقه گرایی تشکیل یک جبهه متحد را پیشنهاد کردند . آنها خلقهای تحت ستم در کشورهای جهان سوم را نیز بخشی از پرولتاریای جهانی بشمار می آوردند . مائو با تجزیه و تحلیل طبقات در چین  میگفت که از چهارصد میلیون نفر در سال 1926 بیش از 395 میلیون آن پرولتاریا و نیمه پرولتاریا یا خرده بورژوازی هستند . او در روستاها ، زمین داران کلان را ، بورژوازی کلان – و زمین داران کوچک را بورژوازی متوسط – و دهقانان زمین دار را ، خرده بورژوازی – و دیگران را نیمه پرولتاریا و پرولتاریا نامید . وی میگفت که بورژوازی کلان در یک رابطه واسالی نسبت به امپریالیسم قرار دارد . وی با اشاره به اینکه فقط 5 درصد خاک چین قابل استفاده کشاورزی است ، میگفت یک عطسه سراسری خلق موجب لرزش ضد خلق خواهد شد . در نظر مائو عنصر اصلی مبارزه اجتماعی ، سیاست بود و نه افتصاد . او مبارزه تودهها را نیروی اصلی محرک ترقی اجتماعی میدانست . در نظر مائوئیستها خلاف سایر جریانات مارکسیستی نقش روبنا مانند سیاست ، فرهنگ ، اخلاق ، و ایدئولوژی مهمتر از نقش زیربناست . شکست ژاپن در جنگ جهانی دوم باعث شد که مائو روی هژمونی کمونیستی در جنبش اجتماعی آنزمان چین تاکید کند . اینکار او موجب فرار چان کایچک در سال 1949 به تایوان گردید .

مائو با مخالفت با پدر در نوجوانی به رد اخلاق کنفوسیونیستی حاکم و در سن 14 سالگی به رد ازدواج اجباری پرداخت.ا و در سن 16 سالگی خانه پدری را ترک نمود تا بقول خودش به میان خلق برود . وی تحت نئوکانتی ها؛ خصوصا فریدریش پاولسن، بدترین رفتار اجتماعی را زورگویی و تجاوز به حریم فرد و آزادی اش میدانست . مائو چون هیچگاه یک زبان خارجی را نیاموخت در ابتدا زیر تاثیر آنارشیستهایی مانند تولستوی ، باکونین و کروپتکین بود . آنزمان هنوز فقط تعداد ناچیزی از آثار مارکس ، انگلس ، لنین و استالین به زبان چینی ترجمه شده بودند .

مائو به طرفداری از آزادی زنان میگفت که نیمی از آسمان روی شانه آنان حمل میشود . نظریه آزادی روابط جنسی با زنان را، حزب کمونیست در سال 1951 سانسور نمود . او به حمایت از حقوق کودکان و به لغو ازدواج اجباری پرداخت . بعد از شکست  تئوری جنبش بزرگ، مائو در سال 1960 کوشش عملگرایان در اقتصاد را پذیرفت . او میگفت که فرهنگ چین ابتدا باید ملی و سپس بخشی از فرهنگ جهانی گردد . وی در حالیکه غرب گرایی را رد میکرد میگفت که جنبه های مثبت و ترقی خواه فرهنگ غرب را باید جذب نمود . در چین خلاف فئودالیسم اروپایی، زمینداران کلان تشکیل اریستوکراتی نمیدادند بلکه وابسته به بورژوازی کمپرادور بودند .

چین در سال 1970 به رد رهبری کمونیسم جهانی از طریق شوروی پرداخت و خود ادعای رهبری انقلاب در کشورهای جهان سوم نمود . در حال حاضر ولی چین هیچ کوششی برای انجام انقلاب جهانی نمیکند . بعدها حزب کمونیست چین 10 سال آخر عمر مائو را بخشی از اشتباهات چپ نامید . نخستین زن مائو پیش از پیروزی انقلاب چین از طریق نیروهای بورژوایی اعدم شد و آخرین زن وی نیز به جرم شورش علیه دولت سالها  در زندان بود و شاید هنوز در حبس باشد .


October 17th, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي